دقیقه ها ساعت ها روزها می گذرند ولی هنوز در انتظار دیدنت رو به اسمون می کنم و از او می خواهم که ای بزرگ مرتبه من و از دیدن اون محروم مکن به امید دیدن صورت یار.....
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام توتازه ی تازه می شوم با نفسه ساده ی تو غرق ترانه می شوم
با تو ستاره می شوم...
از سایه های ملتهب همیشه می گریختم با رفتن تو هرنفس بغض دوباره می شوم
ناجی شام شوکران با دل عاشقم بمان به حرمت حضور تو چون تو یگانه می شوم
خانه به خانه دیدمت هم چو فسانه دیدمت با تو ستاره می شوم...
همه رفتن کسی دور و ورم نیست چنین بی کس شدن در باورم نیست
اگر این اخرا بی عاقبت بود که جز افسوس هوای در سرم نیست
همه رفتن کسی با ما نموندش کسی خط دل ما رو نخوندش
همه رفتن ولی این دل مارو همون که فکر نمی کردیم سوزوندش
چه حاشا کرده ای بر در نخورده چه آیا زنده ایم یا جون سپرده
چه حاشا صحبتی حرفی کلامی چه جزبه رفته هایی ما نمانده
عجب بالا و پائین داره این دنیا عجب این روزگار دل سرده با ما
یک روز دورو برم صد تا رفیق بود من و امروز ببین تنهای تنها
خیال کردم که این گوشه کناررا یکی داره هوای خار ما را
یکی غمگین میون دل سوز ما هست نداره ارزو ازار ما را
سلام به تمامی دوستان که لطف دارن میان به وبلاگ من سر میزنن و با نظراتشون منو راهنمای می کنن، مدتی حال نوشتن رو ندارم نمیدونم شاید دیگه نویسم شاید فرصت نداشته باشم و با دعای دوستان در حال تغییر اساسی هستم درونم اشوبه ولی خدارو فراموش نمیکنم در همه حال میگم خدایا برای داده و نداده هایت ممنون وشکرش و به جا می اورم